جدول جو
جدول جو

معنی رشوت گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

رشوت گرفتن
(تَ کَ دَ)
رشوه گرفتن. پاره ستدن. رشوت ستدن. (یادداشت مؤلف) :
به رشوت عامل از خود گر کند اصحاب سلطان را
مکافات عمل از هیچکس رشوت نمی گیرد.
صائب تبریزی (از آنندراج).
- به رشوت گرفتن، به رسم رشوت اخذ کردن. به عنوان رشوه اخذ نمودن. (از یادداشت مؤلف) : هرچه در ایام فتنه به رشوت گرفته بودند از ایشان بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 437). و رجوع به رشوت خوردن و رشوه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رو گرفتن
تصویر رو گرفتن
بستن روی خود، حجاب بر چهره انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوت گرفتن
تصویر قوت گرفتن
نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ دَ)
رشوت گرفتن. پاره گرفتن. ارتشاء. (یادداشت مؤلف). رجوع به رشوت گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لُ کَ دَ)
اذن و دستوری گرفتن و اجازۀ رخصت خواستن. (ناظم الاطباء) :
باز براق از دم او جان گرفت
سوی زمین رخصت جولان گرفت.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ اَ تَ)
نشستن. جای گرفتن. قرار گرفتن:
نخستین گرفتند بر خوان نشست
پس آنگه به بگماز بردند دست.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
نیرومند شدن. نیرو گرفتن. قوت یافتن. توانا شدن: ملک پارسیان زایل شد و اسلام قوت گرفت. (ابن البلخی ص 112)
لغت نامه دهخدا
(خَ شُدَ)
شوخ بستن. درشت و هنگفت شدن دست از کار و محنت و مزدوری و پینه بستن آن. (ناظم الاطباء). پدید آمدن چرک و وسخ در اندام و پینه بستن دست و پای بالخصوص:
اگر شوخ گیرد همه جای من
چه باشد دلم از طمع هست پاک.
خسروی.
رجوع به شوخ بستن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ کَ / کِ دَ)
عروس شدن. برگزیدن شوهر. شوهر کردن. رجوع به شوهر و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(تُمْ بَ زَ دَ)
حجاب داشتن (زنان مسلمه). پوشیدن روی با چادر یا روبند یا نقاب به رسم مسلمانان. در حجاب بودن. پوشیدن زن چهره را از مردان نامحرم. حجاب کردن زن. پرده کردن زن. حجاب چون زنان مسلم داشتن. (از یادداشت مؤلف) ، پوشیدن رخ از شرم و حیاء و محجوب شدن. (آنندراج). پوشیدن رو. (غیاث اللغات) :
دیدم به جانبش ز حیا روی خود گرفت
مردی گمان نداشت که از وی نهان شود.
وحید (از آنندراج).
- روی کسی گرفتن، کنایه از قبول سؤال کردن و روی او نگه داشتن. (آنندراج) :
آخر گرفت از ما آن روی دلگشا را
از ما گرفت او را نگرفت روی ما را.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- ، تسخیر کردن. (آنندراج) :
چون زلف روی ماه لقایی گرفته ایم
بر پای او فتاده و جانی گرفته ایم.
مفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رشوه گرفتن
تصویر رشوه گرفتن
پاره گرفتن بلکفت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نیرو یافتن زورمند شدن نیرو گرفتن توانا شدن: چون کار نفس هنگام سستی تن قوت گیرد پس نفس جسم نباشد
فرهنگ لغت هوشیار